شهادت مولی الموحدین، سرور متقین، امیرالمومنین حضرت علی(علیه السلام) تسلیت باد.
مولود خانه خدا، محبوب خدا، به سوی خانه خدا قدم برمی دارد.
دیوارها، دستان ترکخورده شان را بالا آورده اند تا در هیاهوی رفتن او، تلاشی برای ماندنش کرده باشند.
کوچه های آشنای کوفه، اشک میریزند. مناجات عاشقانه مولا، ریسه های
نورانی این کوچه های تاریک بود و قدمهای مهربانش، فرش باشکوه خاک. شبهای
کوفه، حجله حجله از آفتاب حضور او نورانی میشد؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش،
دستان نیاز را سیراب میکرد. کوفه، دردهایش را بر شانه این مرد سبک میکرد و
تنهایی هایش را با حضور او مأنوس بود.
کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی آنکه یکبار از خود بپرسد این کیست که مرا اینچنین تاب آورده است؟!
این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهیدستی بی پناه بماند؟!
کیست که از فانوسهای روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه های آسمانی اش، بهشت را بشارت میدهد؟
مرد میآید؛ تنها و استوار، خود، تنها سایه سار وسعت خویش است.
او نیامده بود که بماند. پرنده ترینِ نسل آدم بود. چگونه می توانست در اسارت خاک بماند؟
زهرآلوده ترین شمشیر، به دستان شقی ترین انسان، انتظار او را میکشید، انتظار حیدر خیبرشکن را.
باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخمهایش میداند؛ اگرچه هیچکس نتواند
بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را.
اگرچه هیچکس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می کشید؟